بی تو به سر نمی شود...

که دلــبــر در کنـار آمـد...

بی تو به سر نمی شود...

که دلــبــر در کنـار آمـد...

بی تو به سر نمی شود...

حرفی برای گفتن نیست همین را بس که خدای عشق و مهر و ماه مرا لایق بندگی دانسته است!
دلتنگم! برای کسی که مدتهاست، بی آن
که باشد، هـر لحـظه،زنـدگی اش کـرده ام!
با احتیاط بخوانید،شعرها لغزنده است،بسکه شاعر سطر به سطر بارید و نوشت...
اینجا فقط و فقط برای تو می نویسم
ای معشوق قابل پرستش من...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب با موضوع «ســـ ـــ ـــ ـــکوت» ثبت شده است

یعنی بدبخت تر از منم آدم پیدا میشه؟

خوب خدایا منم میخوام شعرامو بذارم تو وب.

انقدر بدبختم که نمیتونم شعرامو بذارم.

شعر بی شعر...

لعنت به این وضعیت...

به این بدبختی...

در صورت مشاهده شعر شما:"نفرین بر شما"


پ.ن:عشق من.... دلتنگت شده ام

 

اندازه اش را میخواهی بدانی؟؟؟


خدا را تصور کن...


  • بی تو به سر نمی شود

نه تو میمانی

نه من

و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب این رود قسم

و

به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت...

غصه هم خواهد رفت...

آنچنانی که فقط خاطره ایی خواهد ماند!

برام دعا کنید.ممنون


پ.ن:دانلود آهنگی که هفت ماهه باهاش ... می کنم



  • بی تو به سر نمی شود

آه فـــر و غ کـجـایـی،

کـه در یـابـی

این منم...

در آســتانــه ی فـصــلــی ســـرد...

نه تـو کـه از نـکبـت ایـن روزگـار

رهـیـده ای...

مــرا بــخــوان...


پ.ن:وقتی دلم میگیره نمی تونم غمگین ننویسم


  • بی تو به سر نمی شود

راستش نمی دونم از کجا شروع شد!

هنوزم گــیـج و گُـنـگـم.

هنوزم درک نمیکنم که چـجـور شروع شده بود...

فقط همین قدر میدونم که وقتی به خودم اومدم که تمام پیراهنم از بس گریه کرده بودم خیس بود و ...

آره وقتی به خودم اومدم که اون رفته بود و من هنوز نفهمیده بودم که چجور دوست داشتن بین ما شروع شده...

هنوز دوست داشتنو خوب مزه مزه نکرده بودم که رفت.

حالا رفته و من هنوز تو این فکرم که نکنه که خواب بوده باشم!

فقط می دونم که شروع شده بود.

و رفت...

و ...

 

پ ن: یاد یه غزل قشنگ افتادم که میگه:

می خواستم خراب نگاهش شوم، نشد

بیچاره دو چشم سیاهش شوم، نشد

می خواستم که در دل شب ها ستاره ای

چرخان به گرد صورت ماهش شوم، نشد

می خواستم که وقت هم آغوش او شدن

حتی فدای حس گناهش شوم، نشد

می خواستم دریچه پژواک خنده اش

یا آینه مقابل آهش شوم، نشد

گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم

بی چشم داشت پشت و پناهش شوم، نشد

می خواستم که حادثه باشم برای او

شیرین و تلخ قصه راهش شوم، نشد

می خواستم به شیوه ایثار و معجزه

قبله برای قلب و نگاهش شوم، نشد

گفتم به خود "همیشه" او می شوم ولی

حتی نشد که "گاه به گاهش" شوم،نشد


اینم از بخت ماست دیگه.ولی برای توی مخاطب آرزوی بهترینا رو دارم.

  • بی تو به سر نمی شود